عطر خوش خاطره ها...

عشق هرگز نمی میرد...

یک سال و نیم پیش بود که بین کتابهای قدیمی و خاک و خل گرفته ی پدرم کتاب بلندی های بادگیر رو پیدا کردم و کلی هم خوشحال شدم.چون شنیده بود یکی از بهترین رمانهای دنیاست و م نویسندش یه زن بود و هم اصلا انتظارشو نداشتم بین اون مه کتاب کتابی که خیلی آرزوشو داشتم که بخونمش،پیدا کنم.حدودا 600 صفحه می شد و وقتی شروع به خوندنش کردم فهمیدم که واقعا ارزش این همه تعریفو داشت.یه داستان که با قلمی شیرین و جذاب موضوع عشق و نفرت رو در کنار هم آورده بود.اگر این کتابو بخونید مطمئن باشید خوشتون میاد.وقتی داشتم کتابو میخوندم انگار خودم اونجا حضور داشتم و تک تک صحنه هاشو می دیم.در مورد خلاصه ی داستان توضیح نمیدم چون اگه یه جست و جوی ساده تو اینترنت بکنید میتونید چیزای زیادی در مورد این کتاب پیدا کنید ولی من این جا نظر خودمو در مورد بلندی های بادگیر نشتم.راستی این کتاب یه اسم دیگه هم داره:عشق هرگز نمیمیرد...این اسم قشنگتر از بلندی های بادگیره.این رو هم بگم که بلندی های بادگیر اسم ساختمونیه که بیشتر اتفاقات فیلم در اونجا اتفاق میفته و در کل شروع داستان از اونجاست.به نظر من از خوندن این کتاب ضرر نمیکنید و بعد از این که کتابو تموم کردید نمیگید چه داستان آبکی بود.فقط ممکنه وقتی به وسطای داستان رسیدید با یه اسمی مواجه بشید که مجبود باشید برگردید به اول داستان تا ببینید طرف کی بود!ولی حوصله داشته باشید و سعی کنید بلندی های بادگیر رو تا آخر بخونید...

راستی بین شما کسی هست که رمان حس و حساسیت و غرور و تعصب رو خونده باشه؟!میشه کمی در موردش توضیح بدین یا اگه کسی رو میشناسید که این دو تا داستان رو خونده باشه ،‏لطفا نظرشو در مورد این داستان تو بخش نظرات بنویسید.ممنونم.