عطر خوش خاطره ها...

خرمی ایران زمین در گرو عدالت حکمرانان...

چند هفته     

چند هفته پیش روزنامه اطلاعات مقاله بسیار جالب رو در مورد عقاید ایرانیها در مورد عدالت فرمانروای کشور ایران منتشر کرده بود که من با اقتباس از این مقاله متن زیر رو نوشتم.اگر شما هم بخونیدش ضرر نمی کنید.با تشکر از استاد محمد حسن ابریشمی،نویسنده ی این مقاله.

ایرانیان قدیم اعتقادات خیلی جالب و به جایی داشتند که تا به امروز هم بعضی هاشون باقی مونده.ایرانی ها سرزمینی پهناور و پرآب و علف داشتند و در ناز و نعمت زندگی می کردند و البته قدر این نعمتها رو هم میدونستند.در همین سرزمین دانشمندان زیادی رشد کردند که بعضی از اونها هم مشاوران شاهان زمان خودشون بودند.بهتون قول می دم اگه این مطلب رو بخونید ضرر نمیکنید و حتما خوشتون میاد.یکی از اعتقادات خیلی قوی در ایرانیا این بود که اگه پادشاه سرزمینی به خصوص پادشاه ایران زمین اگه ناعادل و ظالم باشه،‏محصولات کشاورزی خوب به بار نمیاند و گوسفند ها شیر خوب نمیدند.جالب نیست؟!در این مورد بیشتر علمای مشهور که در دربار سلطنت ایران بودند به پادشاهان و شاهزادگان گوشزد می کردند.داستان های زیادی هم در مورد این موضوع وجود داره که من این جا به یکی از اونها اشاره می کنم:

روزی گذر انوشیروان،پادشاه ایران به مزرعه نیشکری پربار میفته.می ره و در خونه ی صاحب مزرعه رو میزنه و از اون طلب کمی نوشیدنی رو میکنه ولی نمیگه من پادشاه ایران هستم فقط میگه که خیلی خسته و تشنه ام.صاحب مزرعه یه جام پر از آب شیرین نیشکر برای پادشاه میبره.انوشیروان آب نیشکر رو میخوره و پیش خودش فکر میکنه که چه آب شیرین و گوارایی.خوبه که از صاحب این مزرعه و مزارع اطراف که اینقدر محصولاتشون خوبه مالیات بیشتری بگیرم.خلاصه این فکر به ذهنش خطور میکنه و از صاحب مزرعه تشکر میکنه و خیلی هم از آب نیشکر تعریف میکنه و ازش میخواد که یه جام دیگه هم براش بیاره.صاحب مزرعه می ره و کمی دیرتر برمی گرده.انوشروان میپرسه که چرا دیر کرد؟ و وقتی که داخل جام رو نگاه میکنه میبینه که فقط کمی آب نیشکر ته ظرفه. از صاحب مزرعه میپرسه که چرا اینقدر کم آوردی؟صاحب مزرعه میگه:دفعه قبل من فقط آب یک نیشکر رو گرفتم که خیلی زیاد بود و برای شما آوردم لی الان آب سه تا نیشکر رو گرفتم ولی نمیدونم چرا هرچه قدر نیشکر ها رو فشار دادم آب بیشتری نیومد.حتما فکر بدی به ذهن پادشاه ما خطور کرده که بار نیشکر ها کم شد....

انوشیروان که اینو میشنوه متوجه میشه که قضیه چی بوده و از صاحب مزرعه عذر خواهی میکنه و میگه که من پادشاه ایران هستم و چنین فکری به نظرم رسید که این اتفاق افتاد.

همین طور امام محمد غزالی وشته ای داره که خیلی خوب به تاثیر عدالت شاهان در آبادانی کشور اشاره میکنه متن زیر از نوشته های امام محمد غزالیه که با لحنی شیرین و در چند جمله این موضوع رو به خوبی بیان کرده:

"ملک هرگز قایم نماند مگر به مردان و لشکر و مرد قایم نشود مگر به مال و مال حاصل نشود مگر از رعیت و رعیت مرفه و آسوده نشود مگر به عدل و سیاست."