تلفنی که هیچ وقت نشد....
حتما خبر رو شنیدین.
خبر مرگ حدود صد نفر انسان در حادثه سقوط هواپیما در نزدیکی قزوین.
باید ناراحت باشیم؟!باید گریه کنیم؟!باید به بخت بد خودمون هزار بار لعنت بفرستیم که چرا باید چنین اتفاق هایی بیفته؟!نه...لازم نیست هیچکدوم از این کارها رو بکنیم چون ما عادت کردیم که هر چند مدت یه تعدادی از هموطن هامون رو که البته تعدادشون کم هم نیست در چنین حوادثی از دست بدیم.طبیعیه نه؟!نمیدونم چی باید بگم.تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که سیاه پوش بشینیم و تو دلمون زار زار گریه کنیم تا عقده ها مون فروکش کنه.مردم ایران زمانی زندگی می کردند.زندگیشون نابود شد.بهترین حرف رو کتاب مقدس آسمانی ما زد.اینکه هر بلایی که سر مردم هر منطقه بیاد تقصیر خودشونه...بله تقصیر ماست.حالا شاید فرصت داشته باشیم برای بیشتر فکر کردن تا متوجه بشیم که کجای کارمون اشتباه بود.واقعا چه کسی میتونه خودشو بذاره جای مادران و پدرانی که فرزندانشونو از دست دادند؟!جای پدر و مادر جودوکاران نوجوان تیم ملی که با هزار امید و آرزو و با امیدواری به این که بچه ها شون دارن پله های موفقیت رو طی میکنند،منتظر تلفن اونها بودند که اینو بشنوند:مامان،بابا،ما به سلامت رسیدیم....
تلفنی که هیچ وقت نشد...