خوشبختی
شازده کوچولو بر سرسنگی نشست، سر به آسمان برداشت وگفت:
من فکر میکنم روشنی ستارگان برای این است که هرکسی بتواند روزی ستاره ی خود را پیدا کند.تو به سیاره ی من نگاه کن،درست بالای سرماست...ولی چقدر دور است!آه تو اگر گلی را دوست بداری که درستاره ای باشد چه شیرین است که شب هنگام به آسمان نگاه کنی،همه ی ستاره ها به گل نشسته اند...تو گلی را دوست داری که در میلیون ها ستاره فقط یکی از آن پیدا میشود همین کافیست که وقتی به آن ستاره ها نگاه میکنی خوشبخت باشی و با خود بگویی:«گل من در یکی از این ستاره هاست...»